به گزارش ایران فیلم پرس، رضا بهرامی را بسیاری از هنرمندان به عنوان گوینده، دوبلور و خواننده و پژوهشگر حوزه موسیقی میشناسند. هنرمندی که کتابهای ماندگاری از او منتشر شده که به حوزه دانشی او در عرصه مدیریت کسب و کار برمیگردد. شاید بتوان به جدیدترین اثر او در این حوزه یعنی کتاب نقطه صفر اشاره کرد. ( داستان «نقطه صفر» همچون آثار قبلی بهسمت دیدهها و تجارب واقعی خودش رفته است و رنگوبوی کسبوکار در آن دیده میشود.)
اما شاید غرض از بررسیِ «آغوش باز» با رضا بهرامی در این نکته باشد که او همواره در جریان ساخت آثار موسیقیایی، گویندگی و کتابهایش به بحث زندگی، انسانیت و عشق و عاطفه توجه داشته است. نکتهای که در فیلم «آغوش باز» بهروز شعیبی هم به چشم میخورد.
اما نکته رضا بهرامی به همان عشق برمیگردد که به طور ویژه بهروز شعیبی در آغوش باز به آن پرداخته است. «سه قصه از سه زوج در فراز و نشیب روابط عاطفی که فرصت مییابند به تعریف جدیدی از عشق برسند…». برخلاف فیلمهای دیگر که اصولاً واژه «عشق» در خلاصه داستانشان دیده نمیشد، اینجا صحبت از عشق است. نه اینکه فیلمهای قبلی شعیبی عشق و عاشقی نداشت، که عشق موضوعی است که در همه آثار قبلی حتی سیاسیترین (سیانور) و مذهبیترین (سریال تنهایی لیلا) آثار این کارگردان نسل سومی (به گمانم) سینمای ایران جاری و ساری است. اما انگار این بار عشق برای شعیبی وجه دیگری دارد که آن را در خلاصه داستان فیلمش ذکر کرده است.
پیام، خواننده است. مقدمات برگزاری کنسرتش در جریان است، مقدماتی که به درستی پیش نمیرود، صحنه حاضر نیست، لباس حاضر نیست، تلفنهای همسرش برای بلیط حوصلهاش را سر برده، عوامل پشت صحنه کنسرت مرتب به هم پرخاش میکنند. فضای برگزاری کنسرت آشفته است و خانه پیام بدتر از آنجا. دوربین حسابی در این فضاهای آشفته میچرخد و واکنش همه را ثبت میکند. بعد به خانه یک زوج میانسال میرود. خانهای زیبا و آرام و آراسته با گلخانهای دلربا و پیرمرد و پیرزنی که به محض اینکه به گفتگوی جدی مینشینند عشق در چشمان و کلام و ژستهای آنها آشکار میشود. دوربین مرتب بین این دو فضا در رفت و آمد است تا تقابل دو فضای آشفته جوانان و آرام بزرگسالان را نشان دهد، تقابلی که نه فقط در فضای زندگی و کار، که در رفتار و باور آنها به یکدیگر است؛ تقابل زندگی زوج میانسال با دو زوج جوانی که خصوصا یکی از آنها بدجور به دنبال منفعتطلبی و سودجویی از هم و از دیگران هستند.
اما چرا این تقابل باید به تصویر کشیده شود؟ شاید چون شعیبی بهترین راه برای تذکر به برخی زوجهای جوان را در ثبت این تقابل دیده است. زوج میانسال به ما میگویند که حتی در روزگار پیری و رنجوری باید عاشقانه در کنار هم بود تا بتوان از پس مشکلات برآمد. این عشق است که قدرت تحمل میدهد، انگیزه میدهد حتی با بیماری دردآور فراموشی (آلزایمر) به زندگی عاشقانه ادامه داد. البته که بروز این عشق شبیه عشق زوج میانسال مثلا در سریال «تنهایی لیلا» (با بازی اکبر زنجانپور و آفرین عبیسی) نیست، اما از همان جنس است.
یا رابطه پیام و همسرش، اصلاً شبیه رابطه عاشقانه زوجهای قبلی آثار شعیبی (محمد و لیلا در سریال تنهایی لیلا یا امیر و هما در سیانور) نیست، چون اصلا این دو با هم دیده نمیشوند. اما در صحنه آخر که دوربین روی دست هر کدام مکث میکند تا به ما دستبندهای یکسانشان که هنر دست همسر پیام است را نشان دهد، نماد همان عشق است.
شعیبی فرم کارهای قبلی را تکرار نکرده، اما باورهایش همان است؛ به عشق، به زندگی، به انسان. و این همان چیزی است که شعیبی را از سینماگران همنسلش متفاوت میکند. تفاوتی که شاید متأثر از بزرگ شدن در یک شهر مذهبی باشد، یا شاید تاثیری است که از اولین حضور سینماییاش در کنار ابراهیم حاتمیکیا، یکی از سرآمدان سینمای ایران در «آژانس شیشهای» گرفته است یا… ولی هر چه هست شعیبی سینماگری است که نه فقط با ساخت آثاری پر از نمادهای مذهبی از روحانی و مسجد و انگشتر و نمازخواندن که حتی در سیاسیترین اثرش، «سیانور» که مهمترین نتیجهاش برای مخاطب طرح این سوال است که «حق کجاست و چیست؟»، باورمند است.
«آغوش باز» میتواند فیلمی سرگرمکننده باشد، یا میتواند ما را به خاطر به کارگرفتن فرم جدیدی از کارگردانش دلسرد کند، اما برای زوجهای جوان حرفهای خوب و مهمی دارد، آن هم در روزگاری که اصل و اساس خیلیها مادیات و طی کردن پلههای ترقی و پیشرفت در چشم بر هم زدنی شده است. آنچه در این فیلم اصل است؛ «عشق» است. البته در کنار همه این توصیفات سبک زندگی و انسانی، پرداختن به موسیقی عمیقترین مفهوم هنرمندانه انسانی و نگاهی به پشت پرده باندبازیهایش هم ستودنی است. اقدامی که کمتر در میان کارگردانان دیگر یافت میشود.
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید