سرگذشت تلخ بازیگر نیکان/بازیگری با پول و پارتی واقعیت دارد؟
گروه: تیتر یک , رادیو و تلویزیون | کد خبر: 16299 | ۲۲ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۱۹
مهلقا مینوشزاد بازیگر جوانی است که نقش اول سریال «نیکان» را برعهده داشت؛ او پرده از سرگذشت زندگی تلخِ خود برمیدارد و خودش را شبیه به شخصیت «نیکان» میداند.
به گزارش اختصاصی ایران فیلم پرس، سریال نیکان جزو مجموعههای تلویزیونی بود که هوای تازهای را با خودش به سیما آورد. چندی پیش در حالی به پایان راه رسید که حال و هوای محرم اجازه نداد این سریال را باشکوه بدرقه کنیم.
این سریال در کنار همه توشههایش استفاده از بازیگرانِ جوانی همچون مهلقا مینوشزاد و مریم شعبانی را باید به فال نیک بگیرد؛ یکی زودتر معرفی شده بود و دیگری با «نیکان» بیش از پیش دیده شد.
سریال «نیکان» به تهیهکنندگی کامران مجیدی و کارگردانی علی سرآهنگ، با قلم نسیم سیفیپور و نسیم محمدی فارسانی ردپای بزرگ و ارزشمندی از خودش در شبکه سه به جای گذاشت. داستان سرگذشت دختر جوانی که به ناچار درگیر مشکلات خانواده خود شده و موقعیت دراماتیک قصه نیکان، از همان ابتدای امر- بیهیچ معطّلی- بر مخاطب آشکار میشود و شخصیتها از دل قصه به خوبی برون میآیند.
«نیکان» عین زندگی بود؛ چون بارها با این قصه روبرو شدیم؛ دختری از طبقه مرفه جامعه در خانوادهای معقول و اصیل با روابط خانوادگی مستحکم. دختری که (نیکان) رؤیای سفر به خارج از کشور و دریافت موفقیتهای کاری در سر دارد، با اشتباه پدر و مادرش که سهوی و عمدی بودنش هنوز برمخاطب آشکار نیست، گرفتار مشکلاتی شده که هرگز فکرش را هم نمیکرد.
آنچه مجموعه نیکان را، فارغ از مسائل فنی و زیباییشناختیاش-که به نوبه خود قابل بررسی خواهد بود- از دیگر آثار تلویزیونی متمایز میکند، اندیشه و نگاهیاست که در زیر متن قصه آن نهفته است.
پیش از پرداختن به گفتوگو با دو بازیگر جوانِ خوشآتیه؛ آنها را بیشتر بشناسیم. مهلقا مینوشزاد 23 اردیبهشتماه 1379 به دنیا آمده است؛ دانشجوی رشته بازیگری در مقطع لیسانس دانشگاه تهران مرکز و دانشآموخته هنرستان سوره؛ کار خود را از تئاتر شروع کرد، سپس وارد سینما و تلویزیون شد.
پدرش شاعر بود که 10 دی 1397 دارفانی را وداع گفت.
این بازیگر جوان به صورت جدّی فعالیت خود را از سال 1393 وقتی 14 ساله بود با تئاتر چشمهایمان به تاریکی عادت کردهاند که در حوزه هنری اجرا شد روی صحنه رفت.
به صورت جدّی با فیلم کوتاه «در میان» سال 1393 جلوی دوربین رفت و در سال 1395 وقتی 16 ساله بود با فیلم سینمایی «آوا» وارد پرده سینما شد.
با سریال «حکایتهای کمال» در پاییز 1398 بازی در تلویزیون را تجربه کرد
در این مجموعه در نقش خواهر کمال که شخصیت اصلی داستان بود ایفای نقش کرد. نقش دختری در دهه 40 که بسیار خجالتی بود و درگیر ماجرای احساسی میشود. این سریال هم در زمان خودش توانست توجه مخاطبان بسیاری را جلب کند.
یکی از نکات جالب درباره «مینوشزاد» گذراندن دورههای گریموری و چهرهپردازی بود اما او ترجیح داد فعالیت هنریاش را در عرصه بازیگری ادامه دهد. او تجریه کارگردانی در تئاتر هم دارد.
این بازیگر جوان فیلم «آتابای» به کارگردانی نیکی کریمی را در جشنواره فیلم فجر روی پرده نقرهای سینماها داشت. او در بخشی از گفتوگوی ویدئوییاش که به نکات جالب توجهی از خودش و حرفه بازیگریاش اشاره کرده، میگوید:
“من هنرستان سوره رشته نمایش خواندم و الان در دانشگاه رشتهام بازیگری است. اوایل خانوادهام هم مخالفت میکردند که الان علاقه به بازیگری دارید و تمام میشود. طوری علاقه داشتم که همهجا برای تست میرفتم. در زمان ساخت سریال «حکایتهای کمال» دستیار آقای صلحمیرزایی (کارگردان) با من تماس گرفتند که نقش دختر 18 سالهای را بازی کنم که داستانش به دهه 40 برمیگردد. خوشبختانه با اتودی که زدم قبولم کردند و روزهای آخر فیلمبرداری در شهرک سینمایی که تمرین میکردم حتی اولتیماتوم هم دادند که اگر نتوانم جایگزین است.“
یکی از عباراتی که مینوشزاد به آن اشاره کرد و میتواند درسی برای بازیگران جوان این روزهای سینما و تلویزیون باشد؛ این است: “به نظرم بسیاری هستند پول میدهند و در حرفه بازیگری و هنری نمیمانند اما من دوست دارم در آینده به بازیگری تبدیل شوم همچون امثال آقای پاکنیت که با ایشان در سریال «حکایتهای کمال» همکاری داشتم ماندگار شوم و در ذهن مردم بمانم.”
اما مریم شعبانی هم دیگر میهمان این گفتوگوی ویدئویی بود. او نقش حدیث را در سریال «نیکان» بازی کرد. بازیگری جوان که متولد 12 بهمن 1376 است. وی فعالیتهای هنریاش را با فیلم کوتاه در سال 1396 آغاز کرد. او دانش آموخته رشته نمایش است.
شعبانی در فیلمهای سینمایی همچون مورچه خوار، کاتی و ستاره، پروانه خورشید و سریالهایی مثل نیکان، در کنار پروانهها و… به ایفای نقش پرداخت. شعبانی همچنین در فیلمهای کوتاه عبور، محکوم، کم و بیش، آبی تر از آب و نمایشهای لباسی برای مهمانی، شایعات نیز به عنوان بازیگر حضور داشته است.
او این روزها در یک فیلم سینمایی که در شمال کشور فیلمبرداری میشود به ایفای نقش میپردازد.
مشروح این مصاحبه ویدئویی را در ادامه ببینید و بخوانید:
به من پیام میدادند با پول و پارتی به نقش «نیکان» رسیدی!!
* گفتوگو را بگذارید از اینجا شروع کنیم که برخی سوء تفاهمهایی ایجاد کردند که این بازیگران جوان چطور میشود نقشِ اول سریال «نیکان» میشود و یا مثلاً خانم مریم شعبانی چطور میتواند یک نقش مهم و تأثیرگذار در یک سریال تلویزیونیای داشته باشد که هر شب از شبکه سه در بهترین کنداکتور تلویزیونی پخش شود. این جزو نکاتی است که همواره در کامنتهای برخی از مخاطبین وجود دارد که حتماً پول بدهیم و یا برخی از ارتباطات خاص دیگر وجود داشته باشد میتوانیم بازیگر شویم.
مهلقا مینوشزاد: مسیر رسیدن به نقشهای تأثیرگذار و مهم سخت است؛ به همین خاطر برخی آسانترین مسیر و راه یعنی پول و پارتی و … را انتخاب میکنند. خیلی به این موضوع اشاره میکنند و دایرکت و پیام داشتم پول دادی و پارتی و آشنا داشتی توانستی به نقش نیکان برسی!
حتی اگر این اتفاق هم باشد پول و پارتی باشد در یک سریال و فیلم و نقش میتوانی بازی کنی و ماندگار شوی، من هنرستان سوره رشته نمایش خواندم از آنجا شروع کردم و همان موقع تئاتر و فیلم کوتاه بازی میکردم. همان روزها به دفاتر مختلفی میرفتم و تست میدادم. منتظر معجزه نبودم که اتفاقی یک شبه برای من بیفتد.
بعد از آن یک سریال (حکایتهای کمال) کار کردم و همان سریال اول من بود. به تدریج سعی کردم کارهای درستتری انتخاب کنم. پس از آن «آتابای» نیکی کریمی بر سر راه من قرار گرفت و خیلی اتفاق خوبی بود که به عرصه سینما معرفی شدم.
سینما را قاعدتاً بیش از هر مدیوم دیگری بیشتر دوست دارم. بعد از «آتابای» پیشنهادهای متعددی شد اما نخواستم به هر قیمتی کار کنم یا به خاطر پول و یا جلوی دوربین قرار گرفتن کاری انجام بدهم.
دوست داشتم اگر قرار است کاری کنم مرا به هدفم نزدیکتر کند؛ بعد از دو سال من «نیکان» را پذیرفتم.
شهرت بهتر است یا ماندگاری؟
* یادم میآید روزی که برایِ «حکایتهای کمال» با هم گفتوگو کردیم آرزوی شما ماندگاری در بازیگری بود. محمود پاکنیت را مثال زدید که جزو بازیگران خوب سینما، تئاتر و تلویزیون ما هستند. آیا کماکان همان آرزو را داری یا به اتفاقات دیگری فکر میکنی؟
الان دیگر آرزوی من نیست هدف من است. هدف من ماندگاری در سینماست و بتوانم آنطوری که دلم میخواهد به آن موفقیت برسم و در سینما ماندگار بشوم. شهرت را هرکسی دوست دارد اما ماندگاری حال و هوای دیگری دارد.
بازیگری با پول و پارتی ماندگار نمیشود
* خانم شعبانی! شما از همینجا شروع کنید که ماندگاری در سینما چطور باید اتفاق بیفتد؟
من همانطور که مینوشزاد گفت از تئاتر شروع کردم، هنرستان بازیگری خواندم و در ورکشاپ پرویز پرستویی شرکت کردم. به طورکل شروع من بیشتر با فیلم کوتاه بوده و فیلمکوتاههایی که به خارج از کشور راه پیدا میکردند. در تلویزیون تله فیلمهای تلویزیونی داشتم. کار سینمایی ژانر کودک هم تجربه کردم.
چند سالی است به تهران آمدم و اصالتاً گیلانی هستم.به مراتب سختتر از این است شهرستان باشی و پیشنهادهای خوب داشته باشی. زمانی که به تهران آمدم هم همان نگاهی را داشتم که در گیلان بودم. من آن موقع ترجیح میدادم کارهای درست انجام بدهم این اتفاق در تهران هم افتاد.
به هر دفتری نروم و هر پیشنهادی را قبول نکنم. در همان زمان دوستی به من میگفت چند سکانس هم شده بازی کن. به او گفتم مهم سکانس نیست بلکه نقشی است که مرا به چالش بکشد. چون من دنبال کار ارزشمندی هستم. خوشبختانه این اتفاق با «نیکان» افتاد و بازتابهای خوبی برای من داشت. بسیار خوشحالم که با «نیکان» معرفی شدم. جزو سریالهایی است حداقل کسانی که در پیرامونِ من هستند و بسیار سختگیرند به من تأیید دادند و تحسینم کردند.
من پیامهای زیادی میگیرم و طوری شده که از دفاتر مختلف با من تماس میگیرند و نقشهای درست پیشنهاد میدهند.
اما درباره ماندگاری در سینما باید بگویم که واقعاً اتفاق سختی است. شخص نمیتواند در خانه بنشیند و بگوید نقش خوب پیشنهاد شود بلکه بازیگر باید با کارهایی که بازی میکند هنرنمایی و قدرتِ بازیگریاش را به رخ بکشد. قطعاً اگر مسیر را درست بروی آن اتفاق خوب میافتد مگرنه پول و پارتی نمیتواند بازیگر را در مسیر درست نگه دارد.
ریلگذاری در بازیگری یعنی درست کار کردن
* خانم مینوشزاد! موضوع دیگر ریلگذاری مسیری است که برای خودتان انتخاب کردید. برایتان ژانر و کسانی که با آنها میخواهید همکاری کنید اهمیت دارد یا مدیوم یعنی انتخاب میان نمایشخانگی، تلویزیون و سینما؛ این ریلگذاری را برای خودتان چطور انجام میدهید؟
من مدنظرم این است اگر کاری میخواهم انجام دهم و وقتی را بگذارم. تمام تیمی که یک پروژه را پیش میبرند همه آنها برای یک هدفی تلاش میکنند و خودش ارزشمند است. دوست دارم کار بعدی که انجام میدهم کار بزرگتر و ارزشمندتری باشد حتی اگر باعث شود چند سال کار نکنم!
اگر قرار باشد خیاطی و هر کار دیگری انجام دهم و هر کاری غیر از سینما باشد تا آن کار درست را بتوانم انتخاب و انجام دهم.
* منظورتان از کار درست چیست؟
کار درست چیزی است مرا به آن چالش بکشد. قطعاً نسبت به نقشهایی که تاکنون بازی کردم متفاوت باشد.
من عاشق نقشهای منفیام
* آن نقش چیست که خانم مینوشزاد به آن فکر میکند؟
خیلی به این نقش فکر کردم. من خودم نقشهای منفی را خیلی بیشتر دوست دارم و تواناییام برای بازی در نقشهای منفی خیلی بیشتر است. همان نقش شاید یک دختری که اعتیاد دارد و از خانه بیرون زده است و در این ژانرها و گونهها دوست دارم بازی کنم. به کمدی فکر نکردم و اصلاً در مسیرم نیست.
دوست دارم از قابی که برایم ساختهاند بیرون بیایم
* خانم شعبانی شما چطور؟
من هم خیلی دوست دارم از آن قابی که برایم ساختند بیرون بیایم. ناخودآگاه به دنبال چهرههای معصوم میگردند در چهره من پیدایش میکنند. خیلی دلم میخواهد به نقش منفیای که اشاره شد برایم اتفاق بیفتد و پیشنهاد بدهند. اما نقش منفی با شکل و شمایل دیگر که در من نباشد و به من اعتماد کنند تا بتوانم خودم را به چالش بکشم.
در تکاپوی آن نقش بروم و تحقیق کنم و خودم را به روز کنم. جالب است بدانید در یک فیلم کوتاهی به کارگردانی حسین ریگی لهجه آذربایجانی میخواستند. یکی از دوستان برنامهریز مرا معرفی کرد و من نمیدانستم قرار است نقش ترکیِ آذربایجانی را بازی کنم.
ماجرای بازی با لهجه ترکی آذربایجانی
همان شب به من زنگ زدند نگفتم و با خودم گفتم این ترس به جان کارگردان بیفتد و دنبال بازیگر دیگری باشد. میخواستم خودم را به چالش بکشم. رفتم هتل و گروه تولید خرید کنند؛ گفتم من میروم. میخواستم بروم بازار و با مردم مواجهه داشته باشم تا رفتار و کردار و لهجهشان برایم تداعی بشود.
رفتم جلوی دوربین و اولین سکانس ترسی به جانم افتاده بود نتوانم این لهجه را ادا کنم. اولین سکانس را گرفتند آن خانم صاحب هتل مرا کنار کشید و گفت انگاری از مایی! این را که به من گفت شاید کارگردان هم میگفت شاید با خودم میگفتم کارگردان میخواهد به بازیگرش اعتماد به نفس بدهد. واقعاً از این نکته خوشحال شدم و گفتم خدا را شکر جا نزدم و پایِ این نقش ایستادم.
دنبال چنین نقشهایی هستم با لهجه و تیپ متفاوت؛ واقعاً برای یک بازیگر خوب است.
واقعاً «نیکان» به «لاک قرمز» ربطی ندارد
* نمیدانم «لاک قرمز» را دیدید پردیس احمدیه یک نقش دختری را داشت که از خانه بیرون میزند و یک سیاهیهایی را داشت که مملوء از ناامیدی بود. چقدر تلاش کردی پردیس احمدیه نباشی؟
من واقعاً به این اتفاق فکر نکردم. خیلی شنیدم سریال «نیکان» ادامه فیلم «لاک قرمز» باشد. در پیشتولید میشنیدم و خبرهایش را میخواندم. فیلمنامهای را که خواندم و بازی کردم چیز دیگری بود. چون «نیکان» دختری نبود که ذاتاً فقیر باشد.
«نیکان» دختری بوده که همهچیز برای او مهیا است و زندگی عالی دارد. درسش را میخواند و دنبال هدفش بود و میخواهد خودش را در مسیرِ زندگی قرار دهد. واقعاً با «لاک قرمز» متفاوت است و هیچ ربطی به هم ندارند.
من خیلی به نیکان شباهت دارم
* یکی از اتفاقات خوب در «نیکان» همان امیدواری است. جامعه ما امروز به امیدواری نیاز دارد و کاری که برای امیدواری ساخته شود مخصوصاً در حوزه نوجوان و دختری که تازه وارد عرصه جوانی میشود.
این کامنت را بارها گرفتم که میگفتند مگر میشود یک دختر 18 ساله برود و به این در و آن در بزند تا رضایت بگیرد. برای مردم خیلی باورش سخت است که یک دختر میتواند این کارها را انجام دهد و یا صرفاً یک فیلم ساخته شده؟
این نکته همیشه برای من مهم بوده که اگر قرار است کاری ساخته شود همه واقعیتهای جامعه را نشان دهد که خیلی از وقتها این اتفاق نمیافتد به خاطر محدودیتهایی که ما داریم.
نقش «نیکان» از این جهت خیلی برای من جذاب بود؛ چون من میدانم خیلی از دختران اینچنینی داریم که میروند دنبال رضایت گرفتن و مایحتاج خانوادهشان را میدهند. خیلی دختران هستند اینطوری برای زندگیشان مایه میگذارند.
یکی از این دختران مهلقا مینوشزاد است؛ خودم یکسری از مشکلات زیادی را پشت سر گذاشتم و قوی باشم و روی پای خودم بایستم. از این جهت من خیلی به کاراکتر نیکان شباهت دارم. فقط میخواستم بگویم که نیکان در جامعه امروز ما وجود دارد و این نیست که بگوییم فیلم است و اینطور شده است.
* چقدر نیکان با خودتان فرق میکند؟
ما شباهتهایمان شاید خیلی بیشتر باشد تا تفاوتهایمان. شباهتهایمان این بود که هر دویمان درونگرا هستیم و برای زندگیمان میجنگیم تا بتوانیم خودمان و اطرافیانمان را نجام دهیم. تفاوتهایمان میتواند این باشد از بالا شروع کرده و در سربالاییها قرار گرفته و شاید من بالعکس.
حدیث رفیق نانی نبود رفیق جانی بود!
* خانم شعبانی چقدر با حدیث فرق میکند؟
از بیرون شاید خیلی نزدیک به این نقش باشم؛ به لحاظ اکتیو و به روز بودن اما برعکسِ قضیه اصلاً اینطور نیست. من خودم خانوادهدوست نباشم و با برادرم احساس راحتی نکنم اما واقعاً این موقعیت را تجربه نکردهام دوست صمیمی داشته باشم و این مسئله احساسی پیش نیامده بود من هم نگرانِ جریان زندگی برادر خودم باشم و هم نگران نگرانیهای دوستم باشم.
حدیث به تعبیر قدیمیها، رفیق نانی نبود و رفیق جانی برای نیکان بود. در موقعیتهای مختلف این را دیدیم. خیلی این پیام را دریافت کردم که خیلی حدیث رفیق نبوده؛ چون حدیث در روند داستان کمکم به اینجا میرسد. به اصرار نیکان خیلی درونگراست و این موقعیت برای حدیث پیش نیامده و در بیرون آن کنجکاوی ناشی از نگرانی موضوع را پیش میبرد.
نظر دو بازیگر درباره رفاقت و امیدواری
* خانم شعبانی! دوست دارم شما هم درباره مفاهیم امیدواری و رفاقت در سریال «نیکان» صحبت کنید.
واقعاً بودنِ یک رفیق در زندگی آدمی خیلی تأثیرگذار است. خیلیها به نام رفیقاند در خوشیها و نه تلخیها! بیشتر آن منفعتطلبی وجود دارد تا از خودگذشتگی که باید بیشتر احساس شود. در صفحات مجازی هشتگ رفیق را دنبال میکنیم اما در واقعیت اینطور نیست. خودم یکی از تلخترین معضلات اجتماعیام این بوده که هیچوقت رفیق صمیمی نداشتم.
الان که کنار نیکان نشستیم و تعریفی نباشد در داستان مثل دو رفیقی که اختلاف نظر دارند اما همدیگر را دوست دارند. اتفاقاً این کلکل،رفاقت را بیشتر پیش میبرند و اصولاً بعد از پایان یک فیلم و سریال همه عوامل به دنبال زندگی خود میروند. اما قلباً برای رفیق حدیث (نیکان) بهترینها را آرزو دارم.
مینوشزاد: من اگر بخواهم راجع به مریم شعبانی بگویم خودم به طورکل با کسی حالم خوب نباشد کاملاً مشخص میشود چون آدم دورویی نیستم اما در مجموع شباهتهایمان با نیکان هر دو درونگرا هستیم خیلی در مورد من صدق میکند و دست خودم نیست و بیشتر در تنهایی خودم باشم.
کارم با پروژهای تمام میشود ارتباطم با کل گروه قطع میشود. همیشه سعی کردم کاری از دستم بربیاید برای همه رفیق خوبی باشم و در سختیها کنارشان باشم و دوستانم نظرات مثبتی درباره من دارند اما درونگرایی گاهی بیشتر از اینها اجازه نمیدهد.
* حالا این درونگرایی خودخواهانه است یا درونگرایی کمالگرایانه؟
من هیچکدام از این دو نیستم. بیشتر در تنهایی خودم سعی میکنم سِیر کنم.
گذشته واقعی خودم خیلی تلختر از «نیکان» است
* چالشهایی که برای رسیدن به این نقش داشتید و توانستید آن را باورپذیر کنید؟
من در پیشتولید ماهها تمرین کردم و آقای سرآهنگ کارگردان سریال بسیار به من کمک کردند. واقعاً هر بازیگری ممکن است در برخی سکانسها و یا بعضاً همه سکانسها از آن حافظه احساسی خودش استفاده کند.
شاید باورتان نشود گذشته واقعی زندگی خودم خیلی تلختر از گذشته بوده است. یعنی همین که از حافظه حسی کمک بگیرید به آن خاطرات رجوع میکنید لازم باشد گریه کنی گریه میکنی.
اتفاقی که برای من در «نیکان» افتاده بود بعد از این همه تمرین، دیگر نمیتوانستم در سکانسی به خودم فکر کنم و دیگر نیکان بود به آن فکر میکردم گریهام میآمد. خیلی سعی کردم روند داستانی را به مخاطبم انتقال بدهم. نیکان چه بوده و چطور توانسته به این مسیر برسد و رشد کند.
اینکه مخاطب با این سریال و نقش نیکان همذاتپنداری کرده باشد احساسم این است که من در تمام پلانهایی که در سریال بازی کردم برای آن خیلی وقت گذاشتم. هر شبی که میخواستم خانه بروم سکانسهای فردا را میخواندم و نقش و صحنهها را تجزیه و تحلیل میکردم.
دلیل قرابت با نیکان؛ پدرم و مادرم کنارم نیستند
* چقدر از سرگذشت تلخ خودتان که به آن اشاره کردید برای رسیدن به نقش «نیکان» وام گرفتید؟
بله. چون نیکان از یک جایی به بعدِ ماجرا، نه مادرش هست و نه پدرش و در مسیر زندگیاش تنهاست. من هم در یک چنین شرایطی قرار گرفتم از یک جایی به بعدِ زندگیام نه پدرم بود و نه مادرم و سعی کردم خودم زندگیام را پیش ببرم.
مردم ارتباط خوبی با «نیکان» گرفتند
* خانم شعبانی! الان در کوچه و خیابان شما را به حدیث میشناسند و نظر مردم نسبت به سریال «نیکان» چطور بود؟
مدیوم تلویزیون با شبکه نمایشخانگی و سینما متفاوت است. معمولاً این شکلی است در ساختمانی که ساکنم و سریالی پخش میشود شما در آن بازی میکنید و شبیه به شماست. در لاهیجان بودم خانمی مرا صدا کرد و فکر کردم میخواهد چیزی را بگوید. شما یک فیلمی بازی کردی!
در برنامهای دعوت بودم دوست صمیمی نیکان و کار ما را نوجوانان و جوانان بسیار پسندیدند. و سالخوردهها و میانسالها نقشهای دیگری را دنبال میکنند. همسنوسالهای ما داستانهای عاشقانه جوانانه را دنبال میکنند.
برخوردهای جالب با نیکان
* با «نیکان» در کوچه و خیابان چگونه برخورد شد؟
یکی از برخوردهای جالب این بود خانمی در آسانسور خیلی صریح به من گفت آخر «نیکان» چه میشود؟ دکتری که میرفتم بعد از چند وقت به من گفت خیلی شبیه به این دختر در نیکان هستید. از این بازخوردها میگیرم اینطور نیست ندیده باشند و بسیار خوشحال میشوم.
من خواستم صدایِ دخترانی باشم که هیچوقت دیده و شنیده نمیشوند
* به عنوان بازیگر نقش اصلی با کدام از مفاهیم و اتفاقات سریال ارتباط گرفتید؟
همانقدری که برای آدمها جالب بود دختری دنبال مسیر زندگیاش افتاده که مادرش را نجات دهد و پدرش را پیدا کند؛ همان قدر مردم با این همذاتپنداری کردند و برایشان جالب بود. همانطور گفتم که خیلی از دخترانی در این مسیرند و هیچوقت دیده و شنیده نمیشوند.
با توجه به محدودیتهایی که در همهجا هست این دخترها هیچوقت دیده و شنیده نمیشوند. من تمام رسالتی که قرار بوده انجام بدهم ما هستیم و داریم تلاش میکنیم. ما را ببینید و کمکمان کنید.
* خودتان را در واقع نماینده آن قشری میبینید که دیده نمیشوند؟
بله دقیقاً.
* خانم مریم شعبانی! کدام از مفاهیم و اتفاقات سریال «نیکان» به نظرتان شما را درگیر خودش کرد و فکر میکنید این اتفاق را برای مخاطب هم رقم زده است؟
همانطور که گفتم حدیث را اصلاً تجربه نکردهام یعنی چیزهایی که تجربه نکردم به مراتب کارم سختتر میشد. رسالت یک بازیگر این است چیزی که از خودش انتظار دارد بتواند به درستی نقش ایفا کند. اگر غیر از این باشد باید بازیگری را کنار بگذارم و شغل دیگری را انتخاب کنم. خودم در روند پخش سریال خیلی وقتها یک سکانس را در تلوبیون دنبال میکردم و روی سکانسها متمرکز میشدم.
برای من این نکته وجود داشت ببینم چقدر حدیث را درست بازی کردم؛ اگر چیزی منجر به این شد از حدیث کمی دور باشم آن را اصلاح کنم در کار بعدیام اتفاق نیفتد.
واقعاً نیکان سکانسهای دردناکی داشت
* خانم مینوشزاد؛ کجای سریال «نیکان» شما را بیشتر ناراحت کرد؟
سکانسهای دردناکی داشت. طوری که نمیتوانستم خودم را ببینم. سکانسی دارم از نظر بقیه سکانس شاد و خوبی باشد. برای من زیاد جالب نبود بعد از همه این چالشهایی که نیکان داشته و این یک سالی که تنهایی پیش رفته تا پدرش را پیدا کند حالا داییاش او را میبرد و پشت در ایستاده تا برود و پدرش را ببیند.
معمولاً آقای سرآهنگ کارگردان میخواست مرا کمک کند میگفت فکر کن میخواهی پدر و مادرت را ببینی چه حس و حالی داری؟ این برای من خیلی تلخ بود.
* کدام سکانس را بیشتر دوست داشتید؟
همه سکانسها را خیلی دوست داشتم. در سکانسی با دایی سیامک بودیم که او فهمیده بود مدارک را من به پدرم دادم و از من میخواهد به زندان بروم و بگویم من مدارک را بردم. و من میگویم دایی نمیروم! من آن سکانس را خیلی دوست داشتم. تقریباً سکانسهایی که به ملاقات مادرم میرفتم را دوست داشتم. سکانسهایی که پدرم پیدا شد را دوست داشتم و از تنهاییهای نیکان هم لذت بردم.
پیشنهادهایی شد من نپذیرفتم
* با توجه به بازیتان در سریال «نیکان» پیشنهادها بیشتر شد؟
بله خوشبختانه. پیشنهاد کاری داشتم اما همانطوریکه گفتم در آن مسیری که من میخواهم قرار بگیرم در آن مسیر نبود و نپذیرفتم.
«دردسرهای والدین» شعبانی را درگیر کرد/ مینوشزاد تحت تأثیر «رگ خواب» لیلا حاتمی
* کدام بازیگر و سریال یا فیلم باعث شد به بازیگری علاقهمند شوید؟
شعبانی: سریال «دردسرهای والدین» مهران مدیری بود که ترلان پروانه بازی میکرد و بسیاری مرا با آن دختر بچه مقایسه میکردند. مجلات مربوط به بازیگری را میخواندم. تکرار سریال «سرزمین سبز» را میدیدم که خیلی آن را دوست داشتم. من همیشه دیده شدن را دوست داشتم. از جایی به بعد دیده شدن کمرنگ شد و خود بازیگری علاقهمندم کرد.
مینوشزاد: من اصلاً نمیدانم از کجای زندگیام این اتفاق افتاد. سکانسی که هیچوقت از یاد من نمیرود در فیلم «رگ خواب» که لیلا حاتمی کتک میخورد و همیشه یک الگویی در ذهن من مانده است.
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید