به یاد فتحعلی اویسی؛ دیجیتالش کجا بود؟!
گروه: تیتر دو , رادیو و تلویزیون | کد خبر: 35503 | ۲۰ دی ۱۴۰۲ - ۱۳:۲۱
«همین دیجیتال که تو باهاش مخالف بودی و میگفتی دیجیتالم کجا بوده، آخرش دنیا را گرفت اما فرهنگ کتابخوانی و مطالعه را نابود کرد.» این جمله نقل قولی است از عباس یاری ـ مرد قدیمی رسانه ـ که یعد از درگذشت فتحعلی اویسی روایت شد.
به گزارش ایران فیلم پرس، فتحعلی اویسی بازیگر سینما و تلویزیون ۲۱ دی ماه ۱۳۲۴ به دنیا آمد و صبح سه شنبه ـ ۱۳ مهرماه ـ از دنیا رفت. این هنرمند زمان مرگ، ۷۶ سال سن داشت. از چندی قبل از آن در بیمارستان بستری و به کما رفته بود.
او در جوانی برای تحصیل در رشته سینما به آمریکا رفته بود و به محض پایان تحصیلاتش در ۳۳ سالگی، به ایران بازگشت تا در رشتهای که تحصیل کرده، فعالیت کند.
فتحعلی اویسی علاوه بر فعالیت در عرصه سینما، تئاتر و تلویزیون، در خوانندگی نیز دستی داشت که در این میان قطعه «میزند باران به شیشه» از او به محبوبیت رسید و در نهایت هم بیتی از همین قطعه بر سنگ مزارش نقش بست.
اویسی در نقش «آقای کاووسی، مدیر مسوول هفتهنامه شهر قشنگ» در مجموعه «بدون شرح»، در میان مخاطبان تلویزیون ماندگار شده است. از دیگر کارهای تلویزیونی این هنرمند میتوان به «کمربندها را ببندیم»، «دارا و ندار»، «زیر زمین» و «سربداران» اشاره کرد.
در زمان مرگش، عباس یاری ـ منتقد سینما و از بنیانگذاران مجلههای «فیلم» و «فیلمامروز» ـ به ذکر خاطره مصاحبهاش با مرحوم فتحعلی اویسی پرداخت.
گویا یک ماه قبل از درگذشت این هنرمند، یاری قصد داشته برای انتشار شماره ویژه مجله «فیلم امروز» به مناسبت سی و پنج سالگی فیلم به یادماندنی «ناخدا خورشید» با فتحعلی اویسی مصاحبهای ترتیب دهد که در نهایت هم این مصاحبه نصفه میماند.
در بخشی از این خاطره آمده است: «با ناامیدی شماره را گرفتم. خیلی شانسی گوشی را برداشتی، تلخ و کلافه و بیحوصله، از زمانه دلخور بودی. گفتم «آقا میخواهم قرار مصاحبه بگذاریم.» گفتی «ولم کن بابا! درباره چی حرف بزنیم؟!» من برای اینکه یخ رابطه را باز کنم به شوخی گفتم «دیجیتال! همین دیجیتال که تو باهاش مخالف بودی و میگفتی دیجیتالم کجا بوده، آخرش دنیا را گرفت اما فرهنگ کتابخوانی و مطالعه را نابود کرد.» گفتی «خب چه حرفی برای گفتن داریم؟» گفتم «ناخدا خورشید» گفتی «ساخت آن فیلم که پدر همهی ما را درآورد؛ در آن شهر دورافتاده که نه آب داشت و نه غذا» بعد شوخی کردی که «مگس پلو میخوردیم!» گفتم «اما حاصل کار فیلمی ماندگار شد، به خاطر ناصر تقوایی هم که شده حرف بزنیم.» گفتی «باشه اولِ اون هفته زنگ بزن…» اما بدون خداحافظی رفتی سفر آخریت؟ آنجا با کاغذ و قلم، نه با ضبط و دیجیتال میام سراغت، مصاحبه خوبی میشه … »
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید